خطبه چهارم نهج البلاغه پس از جنگ جمل و زمانی که طلحه و زبیر به قتل رسیدند، ایراد شد. در این خطبه، ضمن تبیین جایگاه والای امامت، به این مطلب اشاره می شود که مردم در جاهلیت و تاریکیهای ظمانی به سر میبردند و نور هدایت پیامبر و راه مستقیم امامت، نجاتبخش مردم گردید؛ با چنین نور هدایتی کسانی که با اختیار خویشتن، خود را از آن محروم میسازند و به بیراههها قدم میگذارند، قابل نکوهش هستند. امام درباره طلحه و زبیر به انتظار مکر و حیله از سوی آنها اشاره میکند و تأکید می نماید فقط اسلام ظاهری آنها مانع میشد تا حضرت درباره آنها سکوت کند، اما از آنجا که مکر خویش را علنی کردند، امام نسبت به آنها افشاگری میکند و با قاطعیت تمام میگوید کسانی که از راه ولایت امام جدا گردند،هلاکت و نابودیشان حتمی است. در انتهای خطبه به مبارزه علنی و تقابل حق و باطل اشاره شده است.
حضرت امیر علیه السلام تأکید میکند باطن پیمانشکنان را می شناخت و واقعیت آنها را میدانست، اما بزرگواری و رأفت و انعطاف دین ایجاب میکرد که حضرت سکوت اختیار کند و عیوب و افکار آنها را فاش نسازد؛ زیرا سکوت حضرت، آنها را نسبت به افکار پلیدشان جسورتر نمیساخت و حداقل باعث میشد زودتر افکار خویش را عملی نسازند. ضمن آن که به هر حال آنها در جامعه اسلامی زندگی میکردند و در لباس دین و در لباس مسلمانی بودند، بنابراین فاش ساختن اسرار درونی آنها بدون هیچ دلیل و مدرکی کاری اخلاقی و شایسته نبود.
نکاتی دیگری که از خطبه امام به دست می آید، در امور زیر خلاصه می شود:
1. برخی هدایتگری ها نظیر هدایت های امامان معصوم با سایر هدایتها فرق دارد؛ امام معصوم مسئولیت دارد دست امت را بگیرد و آنها را به سرمنزل مقصود رهنمون سازد.
2. بر اساس آیه شریفه 256 سوره بقره، وقتی راه های هدایت از بیراهههای گمراهی کاملاً مشخص است، کسانی که با دیدن راه به بیراههها قدم مینهند، قابل نکوهش اند.
3. بر اساس ظاهر مسلمانان و دینداری آنها حفظ احترام آنها واجب است و تا زمانی که افکار و نیتهایشان علنی نشده است، طبق سیره امام علی علیه السلام اخلاقا محکوم کردن آنها صحیح نیست.
4. خلوص نیت و تقوای الهی به انسانها روشبینی و بصیرت میدهد و آنها را در فتنهها و غوغا سالاریها به دام نمیاندازد.
5. امام ،خود صراط مستقیم است.
6. اگر چه تقابل حق و باطل همیشگی است، اما همیشه در تقابل علنی، حق پیروز بوده و باطل همچون کف روی آب زائل شده است.