امام خمینی :
امام خامنه ای:
تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون... تقوا یعنی پرهیز در حال حرکت و مراقبت در حال حرکت...
بدان از عزیز که چنانچه از برای این بدن صحت و مرضی است و علاج و معالجی، برای نفس انسانی و روح آدمیزاده نیز صحت و مرض و سقم و سلامتی و علاج و معالجی است. صحت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طریق انسانیت؛ و مرض و سقم آن اعوجاج از طریق و انحراف از جاده ی انسانیت است. و اهمیت امراض ونفسانیه هزاران درجه بیشتر از امراض جسمانیه است، زیرا که غایت این امراض منتهی می نماید انسان را به حلول موت، و همین که مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام امراض جسمانیه و خلل های مادیه از او مرتفع شود و هیچیک از آلام و اسقام بدنیه برای او باقی نماند. و لیکن اگر خدای نخواسته دارای امراض روحیه و اسقام نفسیه باشد، اول سلب توجه نفس از بدن و حصول توجه به ملکوت خویش، اول پیدایش امراض و اسقام آن است. مثل توجه به دنیا و تعلق به آن، مثل مخدراتی است که انسان را از خودبیخود نموده؛ و سلب علاقه ی روح از دنیای بدن باعث به خود آمدن آن است. و همین که به خود آمد، آلام و اسقام و امراضی که در باطن ذات داشت همه به او هجوم کند و تمام آنها که تا آن وقت مخفی بوده و مثل آتشی بوده که در زیر خاکستر پنهان بوده هویدا گردد. و آن امراض و آلام یا از او زایل نشود و ملازم او باشد؛ یا اگر زایل شدنی باشد، پس از هزاران سال در تحت فشارها و زحمتها و آتش ها و داغها مرتفع شود:... قال تعالی: یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم وظهورهم. (1)
و منزله ی انبیاء علیهم السلام، منزله ی اطباء مشفق است که با کمال شفقت و علاقمندی به صحت مرضی نسخه های گوناگون به مناسبت حال آنها برای آنها آوردند و آنها را هدایت فرمودند به طریق هدایت: «ما طبیبانیم شاگردان حق». (2) و منزله ی اعمال روحیه و قلبیه و اعمال ظاهریه و بدنیه منزله ی دوای امراض است؛ چنانچه منزله ی تقوی در هر مرتبه از مراتب آن منزله ی پرهیزاز چیزهای مضر است برای مرض؛ تا پرهیز در کار نباشد ممکن نیست که مرضی مبدل به سلامت شود و نسخه ی طبیب مؤثر افتد.
در امراض جسمانیه گاهی ممکن است که با ناپرهیزی جزئی باز دوا و طبیعت غالب آید و صحت عود کند، زیرا که طبیعت خود حافظ صحت است و دوای معین آن؛ و لیکن در امراض روحیه امر خیلی دقیق است، زیرا که طبیعت بر نفس از اول امر چیره شده و وجه ی نفس رو به فساد و منکوس است: ان النفس لامارة بالسوء. (3) از این جهت به مجرد فی الجمله ناپرهیزی امراض بر او غلبه کند و رخنه ها از اطراف بر او باز کند تا صحت را بکلی از بین ببرد.
پس، انسان مایل به صحت نفس و شفیق به حال خود و علاقمند به صحت، پس از تنبه به اینکه راه چاره از خلاصی از عذاب الیم منحصر است به علم کردن به دستور انبیاء و دستورات آنها منحصر است به دو چیز؛ یکی اتیان به مصلحات و مستصحات نفسانیه و دیگر پرهیز از مضرات و مولمات آن، و معلوم است که ضرر محرمات در مفسدات نفسانیه از همه چیز بیشتر است و از این سبب محرم شده اند، و واجبات در مصلات از هر چیز مهمتر است و از این جهت واجب شده اند، و افضل از هر چیز و مقدم بر هر مقصد و مقدمه ی پیشرفت و راه منحصر مقامات و مدارج انسانیه این دو مرحله است که اگر مکسی مواظبت به آنها کند از اهل سعادت و نجات است، و مهمترین این دو تقوای از محرمات است...
و بدان که اوایل امر قدری مطلب سخت و مشکل می نماید، ولی پس از چندی مواظبت زحمت به راحت مبدل می شود و مشقت به استراحت، بلکه به یک لذت روحانی خالصی بدل می شود که اهلش آن لذت را با جمیع لذات مقابل نکنند. و ممکن است ان شاءالله پس از مواظبت شدید و تقوای کامل... لذات فانیه ی نفسانیه را چیزی نشماری، بلکه از آنها متنفر شوی و زخارف دنیا در چشمت زشت و ناهنجار آید؛ و وجدان کنی و بیابی که از هر یک از لذات این عالم در نفس اثری و در قلب لکه ی سودایی حاصل شود که باعث شدت انس و علاقه به این عالم شود، و این خود اسباب اخلاد در ارض گردد و در حین سکرات موت به ذلت و سختی و زحمت و فشار مبدل گردد، چه که عمده سختی سکرات موت و نزع روح و شدت آن در اثر همین لذات و علاقه ی به دنیاست؛ چنانچه پیش از این اشاره به آن شد. و چون انسان وجدان این معنی کرد، لذات این عالم از نظرش به کلی بیفتد و از تمام دنیا و زخارف آن متنفر گردد و گریزان شود.
شرح چهل حدیث؛ ص 206
*******
خدای تبارک و تعالی به طبقات نگاه نمی کند که این طبقه ی بالاست، این نخست وزیر است، این اعلی حضرت همایونی است، این نمی دانم چه است، این سردار است. نزد خدای تبارک و تعالی اینها هیچ مطرح نیست. در اسلام تقوا مطرح است. آنکه تقوا دارد، هر که تقوایش زیادتر است، پیش خدا کرامتش زیادتر است. آن کارمندی که در کارمندی اش تقوا دارد، آن نخست وزیری که در نخست وزیری اش تقوا دارد، تقوای سیاسی دارد، آن وزرایی که تقوا دارند، در کارهایی که می کنند متقی هستند، با خدا هستند، آن رئیس جمهوری که تقوا دارد، الهی است، اینها کریمند. و اگر خدای نخواسته تقوا در کار نباشد، همه از نظر خدا منفی اند. آن روزی که بر ملت تقوا پیدا بشود ملت برومند است، کریم است، پیش خدا «اکرم» است؛ إن أکرمکم عندالله أتقیکم استثنا ندارد. پیغمبر اکرم برای اینکه اتقای ناس بود، اکرم ناس بود. امیرالمؤمنین برای اینکه بعد از رسول الله، اتقی الناس بود، اکرم ناس بود. نسب و سبب، این حرفها توی کار نیست؛ تقوا در کار است. تقوا داشته باشید تا بر همه ی مشکلات غلبه بکنید.
صحیفه امام؛ ج6، ص 314
پی نوشت ها :
1- «روزی که در آتش دوزخ سوزانده شوند و پیشانی و پهلو و پشت آنها را به آن داغ کنند.» (توبه، 35)
2- ما طبیبانیم شاگردان حق
بحر قلزم دید ما را فا نفلق
مثوی معنوی؛ دفتر سوم، بیت 2742
3- «همانا نفس امر به زشتی کند.» (یوسف، 53)
1. شرح چهل حدیث امام خمینی(رحمت الله علیه)
2. صحیفه امام خمینی(رحمت الله علیه)
امام خامنه ای:
مفهوم تقوا
تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون، یک وقت هست شما در حال سکون پرهیز میکنید، یعنی برو در خانهات بنشین و کاری به کار چیزی نداشته باش و با رانندگی نکردن پرهیز کن به این که به کوه نخوری و از دره پرتاپ نشوی، پرهیز از کوهنوردی کردن، حرکت نکردن در خارزارها که خارهای مغیلان دامن شما را نگیرد، این جور پرهیز است و اسلام این را به شما توصیه نمیکند. بلکه میگوید در سینهی قضایا و واقعیتها با حوادث روبرو بشوید و در عین حال پرهیز کنید. مثل رانندهای که رانندگی میکند اما پرهیز هم میکند و این پرهیز همان است که گفته شد. مراقبت کردن و مواظب خود بودن، پس کلمهی پرهیز در اینجا یک کلمهای است درست، منتها چون پرهیزگاران در ترجمهی متقین زیاد تکرار شده و در ذهنها آن حساسیت لازم را به معنا برنمیانگیزد، من ترجیح دادم بگوئید پرهیزمندان البته پرهیزمندان را هم چون جا نیفتاده اصرار ندارم بگوئید، خود بنده آن سالهای قدیم تقوا را پروا گرفتن و پرواداشتن را معنا میکردم، اما بعد فکر کردم دیدم عبارت پرواکاران و پروامندان یک عبارت نامأنوسی است و هیچ مصطلح نیست، یعنی آن موسیقیی لغت باید بر گوش سنگینی نکند، باید زیبا به گوش برسد تا رایج شود و این یکی از رازهای واژه گزینی است.
بنابراین، شما معنای تقوا را بدانید که تقوا یعنی: پرهیز در حال حرکت و مراقبت در حال حرکت، در میدانها حرکت بکنید، اما مواظب باشید! از اصطکاکها، از غلط رفتن راهها، از واردکردن ضایعهها بخود یا دیگران و از تخطّی کردن از حدودی که برای انسان معین کرده که انسان را به گمراهی میبرد، چون جاده بسیار خطرناک و طولانی و ظلمانی است.
این ظلمات دنیا را مشاهده میکنید که قدرت مادی گرچه گردوغباری امروز در دنیا برپا کرده؟ عربده میکشند و تصمیمگیری میکنند و چه بسیار انسانهایی که در این راهها گمراه میشوند. پس باید مواظب بود! چقدر انسان امروز در دنیا حقانیت راههای استکباری را در دلش قبول دارد؟ همین که میگویند افکار عمومی غرب اینگونه گفت همین تلاشی که میکنند تا افکار عمومی غرب را برضد یک مفهومی و یک حقیقتی برانگیزد این برای چیست؟ برای همین است که میخواهند باورها انسانها را جلب کنند که متأسفانه باور خیلی را جلی میکنند و این همان گمراهی پذیری راه حقیقت و راه زندگی است که اگر یک ذره هشیاریشان را از دست دادند گمراه خواهند شد، ولذا در این راه تقوا لازم است اگر کسی این تقوا را داشت، آن وقت قرآن او را هدایت کند، لکن اگر کسی این تقوا را نداشت و همچنان چشم بسته، بزن و برو و بیتوجه مستانه حرکت کند، آیا قرآن میتواند او را هدایت کند؟ ابداً ، هیچ سخن حقی این چنین آدمی را نمیتواند هدایت کند! کسی که گوش دل به هیچ چیز نمیدهد و هیچ حقیقتی را باور ندارد، وسرمست ودربست در اختیار شهوات خودش، یا شهوات دیگران دارد حرکت میکند. قرآن او را هدایت نخواهد کرد.
بله قرآن یک ندایی هست، اما این ندا هیچوقت به گوش آنها حساس نمیآید. در قرآن یک تعبیری هست که میفرماید : اولئک ینادون من مکان بعید ( ۴۴- فصلت ) و این اشاره به همین آدمهاست میگوید : آنها ندا داده میشوند از راهی دور. شما گاهی یک آهنگی را از راه دور میشنوید، مثلاً یک نفر خوشخوانی یک نغمه بسیار زیبایی را با زیر و بمهای بسیار رقیق و لطیفی دارد میخواند اما فرض کنید از فاصله یک کیلومتری، صدای او میآید لکن چه میگوید؟ اولاً معلوم نیست، چون لفظ شنیده نمیشود و فقط صدا شنیده میشود، بعد همین صدا هم که ظرافتهای درونش بکار رفته اصلا فهمیده نمیشود، مثل یک خطی که بر دیوار رسم شده و شما آنرا از دور میبینید یک خط است اما وقتی نزدیک میروید میبینید این خط مثلاً یک ظرافتهایی درونش به کار رفته که از دور نمیشود دید، ولذا این آدمها را قرآن میگوید مثل اینکه از دور صدایشان میزنند چیزی نمیشنوند پس باید هشیار بود تا هدایت شد. این مختصری از جلسهی گذشته و، هدی للمتقین بود.