این نظریه
برخلاف خودگرایی روان شناختی معتقد است برخی انسان ها برخلاف نفع شخصی خود عمل می
کنند، ولی پس از رخداد چنین عملی آن را محکوم می کند و حتی همه امور را برنفع شخصی
مبتنی می داند.
البته اما اولین نقد اساسی اش تناقض درونی اش است:زیرا از طرفی طبق این نظریه، هر
انسانی بایدمنافع خودش را متوجه باشد اما از طرفی هم اخلاق ایجاب می کند، هرکس به
دیگران توصیه کندتامنافع خویش رالحاظ کنند.